دلتنگی
خدایا می دانی که از همه چیز دلگیرم .... از هر چیزی که می بینی ، از این اتاقی که روزها خود را در آن محبوس می کنم و تمام دیوارش ساکت و خاموش و غم آلود است . از این ساعت ،ساعتی که با تیک و تاکش تمام ثانیه های از دست رفته ی عمرم را که در پوچی و غفلت به سر بردم ،گوشزد می کند .....غمگینم از این آینه ... آینه ای که هر روز بارها خود را در آن نگاه می کنم و چهره ی پر از تجربه های رنگارنگ خود را در آن می بینم .... غمگینم از صدایی که هر روز بر من مهیب می زند و می گوید : دنیا منتظر حرکت توست..... برخیز - گام هایت را بردار ومصمم به پیش برو ... موفقیت از آن توست ... قدم ها را بردار و چشم هایت را باز کن و خود را به خاطر هر چه در گذشته بودی ببخش، رها کن این زنجیر وابستگی را ... چشم هایت را باز کن ... از خواب برخیز و با لبخندی به صبح سلام کن ... او را احساس کن ... عشق را طلب کن / چشمهایت را ببندو از ته دل بخوای
چهارشنبه 4 اسفند 1389 - 12:10:35 AM