عشق راستین ردی به جا نمی گذارد
چونان مه که تن سبز تپه ها را زخمی نمی کند ،........ / تن من نیز حتی خراشی بر تو به جای نمی گذارد ....../ از پنجره در میان سیاهی می بینم کودکان را که می آیند و می روند چونان نیزه های بی هدف و زنجیر هایی از برف....../ اگر من و تو یکی شویم ، عشق راستین مان ردی به جای نمی گذارد و گم می شود در کنار آغوشمان ...چون ستاره ای در کنار خورشید ........./ مکث برگی می ماند هنگام فر و افتادن از درخت !...مکث سر من بر سینه ی تو و دستان تو بر گیسوان من ....../ چه بسیار شب ها که در فراق فروغ مهتابی و سو سوی ستاره ای سپری شدند ...../ پس ما نیز می توانیم دور از هم انتظار را نظاره کنیم ................ع
پنجشنبه 12 اسفند 1389 - 4:32:41 PM