لبخند
می دونی از لبخند بی روح و مسخره ام ، حالم به هم می خوره ..... ولی این لبخند مسخره برام مثل کلیده ! چون لبخندم رو همه جا با خودم می برم و یه جایی گوشه ی صورتم پنهانش کردم .... و هر وقت فکر می کنم اوضاع خرابه ! از گوشه ی صورتم برش می دارمو با اون قفله فضای تلخ و خسته ام رو باز میکنم ..... میدونی زخم های کوچیک و حقیرم ، حالمو بد میکنه ..... این زخم ها یادگار سالهای سهل انگاریه خودمه ..... این رخم هارو همه جا با خودم می برم !...... اشکهای گاه به گاهو پنهانیم ، حالمو بهم میزنه ... گاهی میرم یه گوشه ی خلوت و با خیال راحت گریه میکنم چون مطمئنم که اونجا کسی کاری باهام نداره ! گاهی هم این اشکارو میبرم توی درونم و می زارم اونجا چکه کنه ! و تظاهر میکنم به پنهون کردن اشکام ..... به این ترتیب نیشمو باز میکنم و می خندم...............د
شنبه 23 بهمن 1389 - 10:39:38 PM